زندگی
زندگی
شب آرامی بود
می روم در ایوان ، تا بپرسم از خود ،
زندگی یعنی چه !؟
...
زندگی
شب آرامی بود
می روم در ایوان ، تا بپرسم از خود ،
زندگی یعنی چه !؟
...
نماز باغ
چه خدا نزدیک است
لب درگاه عبودیت توست
به کناری بزن این پرده حجب
همنوا شو تو بازمزمه سبز حیات
...
مشق زندگی
ساعت ، بمان ، نرو
دیگر زمان زیادی نمانده است
باید کمی ستاره ببینم در آسمان
باید نهال خنده بکارم بروی لب
تا انتهای خط ، راهی نمانده است
...
لحظه
نه از آغاز چنين رسمي بود
و نه فرجام، چنان خواهد شد
كه كسي جز تو ، تو را دريابد
...
همیشه فاصله ای هست
لبان خسته و رازی که بسته می ماند
...
آی مردم
تقدیم به همه کودکان گرسنه دنیا
آی مردم
به گمانم که غلط آمده ایم
راه را برگردیم
جاده از نور خدا ، خاموش است
هیچکس ، حوصله عشق ، ندارد اینجا
...
ترا ای مهربان ، من دوست میدارم
چو می دانم الفبای سکوتم را ، تو میدانی
و با بغض نشسته در گلویم ، آشنا هستی
تو می خوانی ، کلام خاموش چشمان بارانی
و می دانی ، حدیث راز پنهانی
...
گفتا کنون به خلقت تو ، اختیار تو
گردیده چرخ فلک ، بر مدار تو
داری تو انتخاب ، تا که چه باشی ، در این میان
با امر ، کن ، به لحظه ، یکونی تو ، در جهان
...
آی مردم ، دل خوش آوردم
یک بغل خنده ، کمی آرامش
مشتری آیا هست؟
آی مردم ، بشتابید که تنگ است زمان
...
کبری ، دوباره ، تصمیم خودش را گرفته بود
او با مراد ، دگر چت نمی کند
پطروس ، کنار سد
با پنجه های سرد و ورم کرده ، نیمه شب
تنها نشسته بود
...