خداحافظی
خداحافظی
دوستان عزیز
گویا تقدیر آنست که مدتی در کنارتان نباشم
همین
و تا دیدار آینده ، سلامی نو
خدا حافظ
خداحافظی
دوستان عزیز
گویا تقدیر آنست که مدتی در کنارتان نباشم
همین
و تا دیدار آینده ، سلامی نو
خدا حافظ
تقدیم به آفتاب ، که بی چشم داشت می تابد
ما که رفتیم ، تو با خالی این خانه ، چه می خواهی کرد؟
ما که رفتیم ، تو با این دل دیوانه ، چه می خواهی کرد؟
این دل سوخته در گرمگه سینه فسرد
ما که رفتیم ، تو با سینه ویرانه ، چه می خواهی کرد ؟
...
بیا میخانه بر پا کن ، دل پیمانه اش با من
حدیث هجر یاران را ، به نجوا گفتنش با من
گذشت ایام بی حاصل ، نشد وصل توام ممکن
به دنیا گوشه چشمی کن ، معاد و جنت اش با من
...
به آخرین نفری هم که می شد گفته بودند
یا پول نداشتند ، یا یک روز دیر شده بود و یا ...
هر دو به هم نگاه کردند
زن گفت : خوب آگهی بده ، خدا بزرگه
...
انشاء
البته واضح و مبرهن است که :
ما خیلی بیشتر از همه مردم ، خوشبختیم
در خانواده ما ، همه ، یکدیگر را دوست دارند
در خانه ما همه به حقوق هم احترام میگذارند
پدر در کارها با ما مشورت می کند
در خانه ما کسی به کسی زور نمی گوید
پدرم با اینکه خیلی زور دارد ، ولی ما را نمی زند
...
تورا گفتم ، نگفتم ؟
تو را ای چشم یادت هست می گفتم
ببین آیات پاک مهربانی را
شقایق را تماشا کن
نظر بر آسمان افکن
فراموشت نگردد کهکشان راه شیری ،
خوشه پروین و پرواز کبوترها
نگفتم من نگاهت مهربان باشد
...
و من میبینمش
استاده آن سوتر
بغل بگشوده من را سوی خود میخواند، اما
وای از این بغضی که در سینه ست
...
فصل عاشقی
تقدیم به متولد ماه خرداد
ای خوب من بیا
تا در مسیر نور
دیدار های روشن مهری ، رقم زنیم
بنیان هر چه فاصله ، اینک بهم زنیم
در کوچه باغ مهربانی گنچشک های شاد
نبش طراوت باران پر نشاط
...
تقدیم به همه مادران
جاده ای خواهم یافت
خارج از شهر شلوغ
و سفر خواهم کرد
راه سبزی که مرا خواهد برد
...