اشک

 

                                                            

حلقه راحت در آمده بود

اما النگو نه ، 

 در دستش گیر کرده بود

نه اینکه چاق شده باشد ، نه

از اول هم کوچک خریده بودند

تاب نگاه در چشمان سرخ  مادر را نداشت  

پدر اما نیامده بود ، پایین مانده بود ، تکیه داده به درخت

توان امضا پای سند جدایی دخترش را نداشت

مهریه را هم بخشیده بود تا در عوض دخترش ، سارا را نگه دارد

سارای کوچکش سر روی دستان مادر گذاشته و می گریست

تمام دستش ، خیس اشک های او شده بود

...

النگو هم ، از دستان خیس شده در امد