داستانک : اشک
اشک
حلقه راحت در آمده بود
اما النگو نه ،
در دستش گیر کرده بود
نه اینکه چاق شده باشد ، نه
از اول هم کوچک خریده بودند
تاب نگاه در چشمان سرخ مادر را نداشت
پدر اما نیامده بود ، پایین مانده بود ، تکیه داده به درخت
توان امضا پای سند جدایی دخترش را نداشت
مهریه را هم بخشیده بود تا در عوض دخترش ، سارا را نگه دارد
سارای کوچکش سر روی دستان مادر گذاشته و می گریست
تمام دستش ، خیس اشک های او شده بود
...
النگو هم ، از دستان خیس شده در امد
+ نوشته شده در دوشنبه سوم مرداد ۱۳۹۰ ساعت 12:17 توسط کیوان شاهبداغ خان
|