داستانک : جدال رو سیاه
جدال رو سیاه
سر و صدا بلند شده بود
دعوایی غریب ، کنار سطل سیاه
جدالی تا پای جان ، برای تصاحب آشغال
کسی که خود را محق می دانست در موبایلش فریاد می کشید
او برای مقابله جدی با جوان زباله دزد درخواست کمک میکرد
دزدی زباله ؟ آنهم در روز روشن !!
این همه محبوبیت در باور زباله هاهم نمی گنجید
برخی کیسه ها این همه کشمکش گنج گونه را تاب نیاورده و سینه دراندند
و من نیز باور نمی کردم
نیروی جوان ، و جدال بر سر تصاحب آشغال ؟
من مانده بودم و سطل رو سیاه !!
با آشغال های ارزشمند شده
یا ارزش های آشغال شده
بر کف خیابان
+ نوشته شده در چهارشنبه نهم شهریور ۱۳۹۰ ساعت 22:43 توسط کیوان شاهبداغ خان
|