شعر : آخرین ستاره
آخرین ستاره
دلم گرفته ز غربت ، ترانه ای بفرست
برای بارش چشمم ، بهانه ای بفرست
هزار بغض فروخورده و یتیمی عشق
برای مامن سرها ، تو شانه ای بفرست
گمان ما نرود راه منزلت این است
ز کهکشان پاک رسولان ، ستاره ای بفرست
فروغ دیده من رنگ شب گرفت ای دوست
برای مرهم چشمم ، تو جامه ای بفرست
چو طعم گفته حق را خرافه ها میراند
از آن شراب الهی ، پیاله ای بفرست
به فصل غیبت گل ، خارها چه گستاخند
ز جنس غنچه نرگس ، جوانه ای بفرست
به قصد کشتن شب ، جشن باور روز
ز عرش عشق الهی ، نشانه ای بفرست
به بزم عشق دگرساغری تهی مانده ست
برای مستی عشاق ، باده ای بفرست
اگر تو عاشق اویی ، گناه ما در چیست ؟
از آن سبو که تو پنهان نهاده ای بفرست
در سیاهی شب ، شعله ای فروزان نیست
نمانده پرتو ماهی ، ستاره ای بفرست
به نام نامی ساقی زبان ما بستند
بقصد آتش بر دل ، شراره ای بفرست
بگو که با چه زبانی ، سراغ از او گیریم
از آن فغان که پسندی ، تو ناله ای بفرست
تو گفته ای که بخوان ، صد قبول می خوانیم
به دست پیک نهانت ، تو نامه ای بفرست
تمام هفته ما غرق شب به سر امد
به قصد مصحف ادینه ، آیه ای بفرست