شعر : امید باغ
تقدیم به سالار شهیدان که راست قامتی را آموخت
باغبانی که همه گل های خود را فدای رجعت بهار محمدی کرد
بر دشت سینه های عطشناک ملتهب
امید بارش و لطف بهاره بود
گفتیم اگر شب یلدا سحر شود
از چله های سرد زمستان گذر شود
در برگ ریز خزان و غروب باغ
دست تبر ز پیکر ما منصرف شود
فصل بهار ، روح عطش آب می خورد
باغ از نسیم و نور خدا تاب می خورد
...
آمد بهار
بارید بارش باران به جسم باغ
باران عشق ، باران مهر
اما به رسم مانده ز بد عهدی زمان
فصل بهار آمده ، اما ، چه زود رفت
در باغ سبزه مرد
آیین رستن یاس و بنفشه مرد
گویا ز هر چه حافظه ، نقش امید رفت
دیو سیاه منزل دل شد ، فرشته رفت
گل های باغ چیده ، تنفر نشا زدند
رنگی ز جنس فاجعه بر آسمان زدند
در باغ خنده مرد ، سرود پرنده مرد
صد گل به سوگ غنچه ، غریبانه جان سپرد
رنگ از میان باغ ، ز وحشت پریده شد
نیرنگ ، رنگ باغ ، طراوت غریبه شد
رنگ سیاه ، قامت هر برگ و هر گیاه
کاج سیاه ، غنچه سیاه ، یاس هم سیاه
پیچک به جسم باغ ، به هر سو سرک کشید
نجوا ز گل نشانده ، ز بلبل زبان کشید
وآنگه سکوت مرگ ، بر اندام خشک باغ
بر قلب باغ ، مُهر عداوت به رسم داغ
هر نرم شاخه ای که به هر سو توان که رفت
بر باغ ماند و تناور درخت ، رفت
اندام آن درخت تنومند ، کنده ای
هر ریشه هیزمی و به هر سو زبانه ای
آتش به دست ، قامت صد شاخه سوختند
پیراهنی زخون به پیکر هر لاله دوختند
بستند راه نفس ، ریشه را زدند
بر راست قامتان زمین ، تیشه را زدند
بلبل به جای شاخه ، کنج قفس لانه میکند
جغد است آنکه در رسای تبر ، ناله میکند
آتش به برگ خون به دل لاله میکنند
طوفان نکرد ، آنچه که این ناله میکند
استادگی چو جرم ، قامت خمیده شد
ماندیم پیله به سر ، غم تنیده شد
از بهر عبرت هر سرو کاج و تاک
با قلب پر ز کینه و عاری ز هر چه پاک
نجار کهنه کار ، برید و شکست و ساخت
اما نه نردبان ، که سرش رو به آسمان
او ساخت ، یک صد چهار پایه
حقیر و سیاه و زشت
با دست و پا فتاده زمین ، سر به سوی خاک
سر خوش ز مستی کبر و غرور خویش
می خورده از سبوی شقاوت ، ز خورده بیش
غافل ز رستن صد غنچه در زمین
نا دیده تیغ منتقم سرخ و آتشین
گفتا : سکوت باغ بود آرزوی من
فرمان خاموشی ست ، بدین های و هوی من
سرو شکسته دل و راست قامتی
نالید و کرد قبل فتادن شکایتی
گفتا که سرو شاخه می شکند، خم نمی شود
یک قطره از شرافت گل ، کم نمی شود
آنان که بذر کینه و نفرت به دل کنند
فردا هزار خرمن آتش درو کنند