دیدار

 

من عاشقم به نگاهت ، اگرچه نا پيداست 

زبان بسته من ، انتهاي هر غوغاست 

 تو برده اي دل ما را ، در اين زمانه غم

مرا کنون ز تو اين بس ، كه خاطرت با ماست

 حديث عشق چه گويم تو را ، كه مي داني

هزار نكته كه از اشك چشم ما ، پيداست

 مرا به ميهماني چشمان خود ، تو دعوت كن

نگو كه سهم نگاهم ، حوالت فرداست

 چگونه مي شود آدم نشد ، به مكتب عشق 

هواي سيب تو دارم ،  گناه من اينجاست

 دخیل مکتب عشقم ، کنون به مشق صبوری

چه جاي شكوه از عالم كه عشق پا بر جاست

 ميان آينه تصوير،  بي تو ، مي ميرد

نکرده درک ظهورت ،  نشان غیبت ماست

 نفس گرفته بوی تو را ، نام نامی لب ها

که واژه واژه مجنون ، تلاوت لیلاست

 سلام بر تو که شد ورد پاک لب هایم

طنین گرم جوابت به خواب هم رویاست

 تومُهر نامه اویی ، تو مِهر پنهانی

چه بیم غرقه طوفان ، که ناخدا با ماست

 چه جاي طعن حريفان ، چه جاي ماتم و غم 

كه قطره ، قطره نباشد ، اگر كه با درياست

 اگر كه خلق جهان ، دل به ديده مي بندند

من عاشقم به نديده ، كه عشق من زيباست

 نماند یاس و گلی ، هر چه بود پرپر شد

فدای غنچه نرگس ، که هم دم عیسی ست

 تو از سلاله نوری من از تبار صبوری

امید منزل جانم ، به دیده منت هاست

 ز مانده خاك تو ، اين جان ما ، بنا كردند

از آن سبب دل من ، در فغان و در غوغاست

 تویي كه سوره فجري  ،  تو آيه آيه نور

به وقت بردن نامت ، ملك ز جا برخاست 

 تو را نديده ، بريديم دست خود ، از شوق 

اگر ز چاه در آيي ، قيامتي عظماست

 مگر شود كه بيافتد ، بدون اذنش برگ

جواب خواهش امن يجيب من ، مولاست

 تو عاشقانه ترین شعر دفتر هستی

کلید نام تو مفتاح قفل این لب هاست

 چگونه می شود آخر تو را ندیده برفت

اگر چه رفته من هم ، به عهد پا برجاست

 تو انتهای هر چه سکوتی ، تو غایت بغضی

به فصل غیبت گل این زمین چه بی معناست

 نبسته ساقي عالم  ، بساط  مستي را

خمي نهاده به پنهان ، نشاط ما بر پاست

 تو آخرين قدحي ، ختم ساغر عشقی

تويي كه هديه صبري، خداچنين مي خواست