شعر : دیدار
دیدار
من عاشقم به نگاهت ، اگرچه نا پيداست
زبان بسته من ، انتهاي هر غوغاست
تو برده اي دل ما را ، در اين زمانه غم
مرا کنون ز تو اين بس ، كه خاطرت با ماست
حديث عشق چه گويم تو را ، كه مي داني
هزار نكته كه از اشك چشم ما ، پيداست
مرا به ميهماني چشمان خود ، تو دعوت كن
نگو كه سهم نگاهم ، حوالت فرداست
چگونه مي شود آدم نشد ، به مكتب عشق
هواي سيب تو دارم ، گناه من اينجاست
دخیل مکتب عشقم ، کنون به مشق صبوری
چه جاي شكوه از عالم كه عشق پا بر جاست
ميان آينه تصوير، بي تو ، مي ميرد
نکرده درک ظهورت ، نشان غیبت ماست
نفس گرفته بوی تو را ، نام نامی لب ها
که واژه واژه مجنون ، تلاوت لیلاست
سلام بر تو که شد ورد پاک لب هایم
طنین گرم جوابت به خواب هم رویاست
تومُهر نامه اویی ، تو مِهر پنهانی
چه بیم غرقه طوفان ، که ناخدا با ماست
چه جاي طعن حريفان ، چه جاي ماتم و غم
كه قطره ، قطره نباشد ، اگر كه با درياست
اگر كه خلق جهان ، دل به ديده مي بندند
من عاشقم به نديده ، كه عشق من زيباست
نماند یاس و گلی ، هر چه بود پرپر شد
فدای غنچه نرگس ، که هم دم عیسی ست
تو از سلاله نوری من از تبار صبوری
امید منزل جانم ، به دیده منت هاست
ز مانده خاك تو ، اين جان ما ، بنا كردند
از آن سبب دل من ، در فغان و در غوغاست
تویي كه سوره فجري ، تو آيه آيه نور
به وقت بردن نامت ، ملك ز جا برخاست
تو را نديده ، بريديم دست خود ، از شوق
اگر ز چاه در آيي ، قيامتي عظماست
مگر شود كه بيافتد ، بدون اذنش برگ
جواب خواهش امن يجيب من ، مولاست
تو عاشقانه ترین شعر دفتر هستی
کلید نام تو مفتاح قفل این لب هاست
چگونه می شود آخر تو را ندیده برفت
اگر چه رفته من هم ، به عهد پا برجاست
تو انتهای هر چه سکوتی ، تو غایت بغضی
به فصل غیبت گل این زمین چه بی معناست
نبسته ساقي عالم ، بساط مستي را
خمي نهاده به پنهان ، نشاط ما بر پاست
تو آخرين قدحي ، ختم ساغر عشقی
تويي كه هديه صبري، خداچنين مي خواست