خلوت عشق

 

چشم در چشم تو بودن زیباست

خواندن واژه زیبای مرو ،

از نگاهی که به من دوخته ای

با تو باران زیباست

نقطه چینی نمناک ، از زمین تا به خدا

فهم باران به فرو بستن چتر

خیس این واژه آویخته از سقف خدا

در سکوتی که پر از حس دعاست

دست لرزان من و دامن عشق

چشم امید و  تمنای وصال

مست پیمانه درودی ، که ندارد بدرود

راز نمناکی چشمی که تو میدانی و بس

و سکوت و شب و این گونه خیس

درک آغوش تو در خلوت عشق

حرف نا گفته لب ، مانده به دل

و کلامی زیبا

که به نجوا ، تو به این عاشق باز آمده ات می گویی :

" آه دیر آمده ، دیگر تو بمان "

من و این میل مقیم حرم خلوت یار

تو و این دعوت زیبا که ، بمان

و تو خود میدانی

گر بگیری تو دگر دست دلم ،

بنشانی سر آن سفره پر مهر یقین ،

من دیر آمده هم ، می مانم

دست در دست تو بودن غوغاست

و نرفتن ، ماندن

با تو از " من " گفتن ،

چه گناهیست بزرگ

با تو اینک چه جدا می شوم از

وحشت تنهای " من "

با تو ماندن زیباست

چشم در چشم تو در باور زیبای حضور

شب و این مهر نگاه تو و این باور خیس

پشت در را تو بیانداز

که من می مانم