بنی آدم ...

 

 

از ماه گفته اند

از زلف یار  هم

ابروی چون کمان ، خال کنار لب

مدح هزار پادشه و حاکمان ظلم

پرواز شاپرگی در مسیر باد

از دور های دور

از اشک های شور

...

اینک ز من بگو

همنوع بی کَس ات

بنویس :

گشنه ام 

تنها و بی پناه ، از یاد رفته ام

عضوی شکسته از این پیکر بشر

اما کدام عضو ؟

خود نیز مانده ام

عضوی ندیده رگی ، در کنار خویش

خشکیده ام به پیکر انسانیت کنون

بس درد می کشم

در جمع با قرار شما عضوهای شاد

امشب میان سفره ، فقط بغض مانده است

با دست های خالی و این گونه های خیس

 

آری عزیزمن

اینک ز من بگو

شاید که شعر تو

اینک رقم زند

مهری برای او

نانی برای من