شعر : یک امشبی با ما
یک امشبی با ما
سلام ای بنده ی برگشته پیش ما
سلامی از شب تاریک ،
تا فجری چنین روشن
منم مهمان نواز عاشق خوبی
پذیرایی از این مهمانِ
خالی دست و تنهای خودم را ، خوب می دانم
برایت سفره را چیدم
ملائک را خبر کردم
تو و راز و نیاز و خواهش و بغض و دعا در شب
من و آغوش باز رحمت و مهمان نوازی ،
از تمامِ بندگانِ عاشقم ، امشب
نخواب یک امشبی را
عاشقی کن تا سحر با ما
خجالت می کشی ، آهسته نجوا کن
بگو با من ، که دیگر کَس نمی فهمد
نیاز از تو ، جواب از من
سرِ شب ، بنده عصیانگر خاطی
سحرگاهان ، گنه بخشیده پاکی
چه میدانی تو راز امشب
خیر از هزاران ماه ؟
نخواب امشب
در هفت آسمان باز است
سلامی تا سحر
آه ای غریب این زمین خاکی ام
اینک دو دست خالی ات بردار و راهی شو
که راه زمین و آسمان ، امشب به روی بندگان باز است
وضویی کن ، تو راهی شو
بدان ، قدرِ شبِ قدرم