فال خوب


تقدیم به همه کودکان کار

پسرک جعبه ی فال ها را جلوم گرفت

دست های یخ کرده اش را " ها " کرد و گفت :

آقا یکی بخرید ، انشاالله که فالتون خوب در بیاد

خیالتون جمع ، همشون دست چینه

گفتم : دست چینه یعنی چی ؟

خنده سردی کرد و گفت : یعنی جدا شده اند ،

 همشون حرف های خوب می زنند

که آدم هایی که فال می گیرند ، حالشون گرفته نشه

مرغ عشق کو چکش یک پاکت را برایم برداشت

وقتی که می خواستم پولش را بدهم پرسید :

آقا ببخشید ، قضیه ی این " میمون " چیه ؟

گفتم :قضیه میمون که زیاد داریم ، کدام میمون ؟

گفت : همین که فرستادنش فضا و بر گشته

گفتم : یک آزمایشه ، برای اینکه ببیند تحت فشار

 رفتار یک موجود زنده چه جوریه

یعنی ، چقدر تحمل فشار را داره ، تغذیه اش ،

سلامتی اش ، تنفسش ، خلاصه همه چی

گفت : چند سال می مونه و بر میگرده ؟

گفتم : چند سال نه پسر خوب ، فقط چند دقیقه ،

 چون فشار زیاده و اذیت میشه

پرسید آقا غذا هم بهش دادن ؟

گفتم : نمی دونم شاید ، برای اینکه غذا خوردن

در حالت فشار را هم آزمایش کنند


لبخندی زد و گفت : آقا ما خیلی خوشحالیم که ما هم تونستیم یه کارهایی

به این بزرگی را انجام بدیم ،

آقا من عاشق ایران و خداییش خیلی افتخاره و از پیشرفتش

حال می کنم ولی خیلی خوبه که یک تحقیقاتی را هم در مورد

موجودات زنده روی زمین انجام بشه 

مثلا میشه یک کار تحقیقاتی هم روی من و امثال من بکنند

تا بفهمند که نه اینکه  چند دقیقه ، که یک عمر تحت

فشار بودن ، نفس کشیدن و  چیزی نخوردن ،

 یعنی چی ؟

آقا ببخشید ، تحقیقاتی در مورد غذا نخوردن یک

 موجود زنده ،تحت فشار، روی همین زمین خدا

و در کنار هم نوع هاشون ، قرار نیست انجام شه ؟


گفتم : پسر خوب چند کلاس درس خوندی ؟

گفت : آقا ، تا دوم راهنمایی ، ولی نشد که ادامه

 بدیم یعنی بابامون مرد و می دونید که ...

و بغض کرد و حرفش را قورت داد

بعد دست هاشو باز " ها " کرد و گفت : آقا زندگی

توی خلاء میدونی یعنی چی ؟

بی وزنی ، حس رها بودن ، اینکه زیر پاهات خالیه ،

اینکه امیدت از زمین و زمینی ها قطع بشه

و به اون بالا ، به آسمون فکر کنی

آقا ، فشار میدونید یعنی ؟

واسه من زمین شبیه همون سفینه ای است

که پرتاب شد یعنی منم یه جورایی پرتاب شدم

و با سرعت از همه دور می شم  و  حس تنهایی

خیلی سخته این تنهایی ...

آقا من می فهمم اون چند دقیقه به اون چی گذشته ،

چون چند سال است که با  همه ی وجودم  تو این

 شرایط زندگی کردم

اصلا آقا ، از کجا معلوم ، شاید اگه درس می خوندم

دانشمند می شدم و بعد خنده تلخی کرد

سرم را پایین انداختم و پول فال را بهش دادم

با صورت یخ کرده و نگاه بزرگوارش گفت :

آقا هوا سرده ، دستتون یخ میکنه ، فارسی منم

 خوبه ، تو کلاس بیست می شدیم

اجازه میدید ،  فال را خودم براتون بخونم ؟

آقا گفتم که من عاشق ایرانم ، می خواستم درس

بخونم و یه کسی بشم ، خلبانی چیزی ..

راستی آقا ، کی قراره آدم بفرستن ؟

من حاضرم داطلب شم تا منو بفرستن ،

اصلا هم  سخت نیست ،

یعنی عادت دارم ، به فشار ، خلاء ، گرسنگی

و تنهایی و ...


و پاکت را باز کرد ،

اشک گوشه ی جشمش را پاک کرد

دو تا سرفه ی کوتاه کرد و با صدای لرزان خواند :

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند

چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند