گفتگوئی خیالی میان حضرت آدم ، پس از هبوط و ملکی که  

 برای بدرقه ادم و بردن او به زمین همراه او بوده است .

                                                          

                                                                آدم

 

آدم اینجا که زمین است ، بیا برگردیم

حرف من با تو همین است ، بیا برگردیم

گر تو از روضه رضوان به غضب رانده شدی

عذر خواهی بکن از حضرت باری تو ، بیا برگردیم

خاک اینجا چه غریب است و هوا بارانی

تا به سر سنگ نباریده ، بیا برگردیم

قبل ما حتم که ابلیس فرو آمده است

آدم اینجا نپسندند ، بیا برگردیم

گر تو هابیل شوی ، خصم تو را در خانه ست

تا تو با دست برادر نشدی کشته ، بیا برگردیم

گر بگوئی که خدا نیست ، بجز حضرت حق

تا تو را آتش نمرود ، نبلعیده بیا برگردیم

به عصا تکیه زنی ؟ طور به آتش بکشی ؟

نیل فرعون به تو آغوش گشوده ست ، بیا برگردیم

دم عیسی نتواند که کند زنده کسی

عشق اینجا به صلیب است ، بیا برگردیم

یوسف اینجا به ته چاه سزاوار تر است

تا تو را جامه برادر ندریده ست ، بیا برگردیم

زان محمد (ص) که امین است و رسول نبوی

تا که دندان نشکستند بیا برگردیم

چاه از نعره وارونه کنون لبریز است

کوفه آبستن پستی ست ، بیا برگردیم

نیلی گونه سزا نیست چنین یاس کبود

تا که پهلو نشکستند ، بیا برگردیم

سر به سر نیزه حسین است ، چه لب تشنه ، غریب

تا که هل من نصرش را نشنیدیم ، بیا برگردیم

از لب ماه چه بوی عطشی می اید

گریه مشک چه تلخ است ، بیا برگردیم

هر که با زور ستیزد ، برود سینه خاک

تا که این خاک تو را خانه نگردیده ، بیا برگردیم

گر جمالی بدهد روی تو را خالق عشق

تا که پیراهن تو ، پاره نگردیده  ، بیا برگردیم

هیچ کس را نبود تاب شنیدن ز خدا

تا به زندان تو نیفتاده ، بیا برگردیم

تو غریبی و یتیمی به چنین منزل خاک

فکر یاری ز یتیمان چو به سر نیست ، بیا برگردیم

گوئیا اهل زمین بی خبرانند همه

تا که در خوابند و بیدار نگردیده ، بیا برگردیم

اندکی بیش ز راندن نگذشته  ست هنوز

تا که قفل در دروازه نبستند ، بیا برگردیم

سینه خاک بود جایگه دختر خرد

تا که دختر به جفا کشته نگردیده ، بیا برگردیم

گر سیاهی تو ، در اینجا نشوی بخت سپید

تا به دنیا تو سیه روی نگردیده ، بیا برگردیم

هر که تزویر و زر و زور نیاورده ، چه باید بکند ؟

بهترین حرف سکوت است ، بیا برگردیم

گر تو گندم بخوری جایگهت نیست بهشت

نرخ این نان چو ندانسته ، بیا برگردیم

تو و هم صحبتی یار و ملاقات حبیب

تا که این سینه تو را تنگ نگردیده ، بیا برگردیم

تو به یک جرم شدی رانده ز جنت ، اکنون

اینهمه جرم و هوای خوش فردوس ؟  بیا برگردیم

گر خدا باز اجازت بدهد بگردی

روی برگشت نداری تو از این خاک ، بیا برگردیم

اولین هدیه تو را کشتن هابیل ات بود

تا برادر کشی ات رسم نگردیده ، بیا برگردیم

حکم تو گر چه خلیفه است ، در این روی زمین

تا که همنوع تو در جوب نخوابیده ، بیا برگردیم

سر حلاج صفت ، به که رود جانب  دار

تا به این دار ، تو آونگ نگردیده ، بیا برگردی

گر که پای تو بدین عالم خاکی برسد

جانب عالم بالا نتوان رفت ، بیا برگردیم

تو همانی که ملاک به تو تعظیم کنند

تا خجل بیشتر از این تو نگردیده ، بیا برگردیم

گر یکی از تو بپرسد ز کجا امده ای

سر این قصه دراز است ، بیا برگردیم

از خدا عذر بخواه و تو بمان در جنت

تا که این قرعه بنام تو نیفتاده ، بیا برگردیم

آدم اینجا که زمین است بیا برگردیم

آخرین حرف همین است ، بیا برگردیم