تورا گفتم ، نگفتم ؟

 

تو را ای چشم یادت هست می گفتم

ببین آیات پاک مهربانی را

شقایق را تماشا کن

نظر بر آسمان افکن

فراموشت نگردد کهکشان راه شیری ،

خوشه پروین و پرواز کبوترها

نگفتم من نگاهت مهربان باشد

گره از ابروان بسته ات وا کن ، نهال دوستی بنشان

تو را ای گوش ، یادت هست می گفتم ، صدای آه می آید

نگفتم من سکوت مردمان را هم شنیدن ، رسم زیبایست

نگفتم ناله های نیمه شب ها ،

با مناجات سحر ، پیوند خواهد خورد

نگفتم من ، نیوشا شو

سروش عاشقی از عرش می آید

تو را ای لب ، نگفتم من سلامی کن

به لبخندی ، گره از ابروان بسته ای وا کن

کلام مهربانی را ، تو احیا کن

نگفتم ، بوسه ای بر دست های خسته ای بنشان

نگفتم در هیاهوی هجوم کینه ، خود را بسته دار ، ای لب

زبان سرخ ، گفتم من ، کلام مهربانی بر تو بس زیباست

نگفتم جان تو  ،   جان سر سبزم

نگفتم با تو پیمان الستی با خدا بستم

نگفتم واژه دشنام را دیگر به دور افکن

تو با هر یک سلام و هر دعا ، تطهیر خواهی شد

نگفتم ای رگ گردن ، خدایم را سلامی ده

تو را گردن ، نگفتم زیر بار حرف ناحق ، خم مشو هرگز

تو را ای شانه من گفتم ،

که باید تکیه گاهی بر سری با  گریه های نیمه شب باشی

تو را گفتم ، قدمهای یتیمی بر تو ، یعنی  شیعه عاشق

نگفتم بار مردم را پذیرا باش

تو را ای دست یادت هست می گفتم

شکسته بال قمری را دوایی نه

به آبی ، تکه نانی ، یا کریمی را پذیرا شو

تو نشکن ، بازوان سبز  و زیبای درخت و قامت گل را

خدایی دست مردم را تو حرمت نه  

که کار قفل و زنجیر و قفس ، کاری خدایی نیست

تو را ای دل ،  نگفتم مهربانی کن

ببخشا ، رحم کن ، با مردمان ، زین پس مدارا کن

نگفتم عاشقی ، رسم خوشایندی ست ، عاشق شو

ترا گفتم ، نگفتم ، دلبری آیین خوبان است

نگفتم دل اگر بردی ، نگاهش دار

امانت دار پاکی  باش

نگفتم دل شکستن ، کار خوبی نیست

نگفتم عاشقی را پیشه ات فرما

نگفتم من که دلگیری ،

رسوم رهروان راه پاکی نیست

تو یادت هست می گفتم ، عزیزم آسمانی باش

و با اهل زمین ، آیین مهر جاودانی بند

نگفتم دین بجز عشق به خوبی ، نفی زشتی نیست

نگفتم مردمانی را که با ما یا برادر یا که همنوعند ، حرمت دار

تو را ای عشق ، من گفتم خدایی شو

تو بند این زمین ،  از پای خود وا کن

پریدن تا خدا ، اندیشه ات باشد

تو را ای سینه من گفتم ، گشایش ، هدیه پاک خداوندی ست

نگفتم ذکر لب ها ، می رود تا عرش

تو را گفتم که در تنگی ، گشایش های بسیار است

نگفتم در دل هر رنج و سختی ، راحتی پیداست

تو فارغ گر شدی از غم ، هزاران ، شکر او را ، بر زبان آور

و با رغبت ، خدایت را عبادت کن

تو را ای پای خوبم ، من تو را گفتم

قدم در راه خوبی نه

تو را گفتم که راه بی خدا ، آغاز پایان است

نگفتم من،  فرو افتادگان را هم ، خدایی هست

سر آغاز بدی  ، پایان خوبی هاست

بخواه از او ، که روشن سازد این راه رسیدن تا خودش ، با نور

تو را ای نفس ،  یادت هست می گفتم

که با یاد خدا، آرامشت را ارمغان آور

 رضایت را مهیا کن

که راضی می شوی از او

و راضی می شود از تو

گوارایت کنون ، وارد شدن در وادی خوبان

نگفتم من تو را ای جان

از این پس ، لایق تقدیم جانان شو

تو را ای من ، ببینم خوب یادت هست می گفتم

که عالم محضر ، پاک خداوندی ست

و عصیان تا به کی ، وقتی که می بیند تو را آن خالق بینا

نگفتم من تو را ای من ، قسم بر روز روشن

بساط این منیت را بدور افکن

ز جا برخیز و بنیان حجاب از دیده ها برکن

که بی تو

با دو چشم دوست ، دیدار جهان  ،آغاز زیبایی ست  

شنیدن با دو گوش از جنس او ،  

زین پس ،  نوای زندگانی ، شاد و روح افزاست

اگر دستم شود دستش ،

که بالاتر ز هر دستی ست

دگر باری بروی این  زمین و خسته ای ، بی کس نخواهد ماند

خدایی سینه ای از جنس او ، جای تمام مردم دنیاست

و قلبی از نژاد عشق او ، کارش نثار مهر و خوبی ،

در رگ  و اندیشه  زیبای  انسان هاست

که با پای خدا ، جز راه خوبی کس نخواهد رفت

کنون ای روح زیبا

یادگار و رهنمای خالقم در من

بیا و این من سر گشته را دریاب

تو زیبا کن مرا بی من

به چشم و گوش و دست و قلب من رنگ خدایی زن

خلیفه بودنش را یاد من آور

دل و اندیشه و کردار من ، زین پس خدایی کن

خلاصه

روح زیبای خدا در خاک سرد و تیره

از این پس  مرحمت فرموده  

این مخلوق اشرف را

 تو ، آدم کن

 

حدیث قدسی نبوی

 هیچ بنده ای با چیزی محبوب تر از واجبات به من نزدیک نمی شود .

بنده  ، همواره با کارهای مستحب به من نزدیک می شود اما آنجا که دوستش

می دارم و چون محبوب من شد ، گوش او می شوم که با آن می شنود

و چشم او می شوم که با آن می بیند و زبان او می شوم که

با آن سخن می گوید و دست او می شوم که با آن قدرت می کند