فصل عاشقی

 تقدیم به متولد ماه خرداد

 

ای خوب من بیا

تا در مسیر نور

دیدار های  روشن مهری ،  رقم زنیم

بنیان هر چه فاصله ، اینک بهم زنیم

در کوچه باغ مهربانی گنچشک های شاد

نبش طراوت باران پر نشاط

در گرگ و میش طپش های پر امید

سمت دقایق زیبای عاشقی

وقتی پریده ای دگر از کرت خویشتن

یک جوی آب روان ، چشم در ره است

بعد از سکوت  سبز تمنای همدلی

آنسو تر از طراوت واگویه های ناب

وقتی نسیم صبح  ، بر گونه های خیس تو صد بوسه می زند

هنگام بارش چشمان خیس عشق

من چشم در رهم ، که بیایی ، عزیز دل

با دست های خالی خود

شاخه ای ز نور

با چشمهای روشن خود

ساغری ز مهر

آغوش باز و تمنای وصل  دوست

آن دم ، که اشک و خنده به هم تاب می خورند

وقتی توان واژه ،  به پایان رسیده است

در آن دمی که نباشد مجال حرف

هنگامه سکوت

با لرزش لبی ، که ز هر واژه  برتر است

با واژه ای ز جنس نگاهی که عاشق است

من را صدا بزن

دیدار ما لب درگاه عاشقی

با چشم دل بیا

آنسان تو محو ما ، تا  بدرد پرده حجاب

با سینه ای که هوایش ، هوای ماست

مست طراوت جانبخش  عطر  دوست

قهری اگر که بوده ، کنون فصل عاشقی ست

آغوش  باز و تمنای همدلی ست

اینک صدای زمزمه ات را شنیده ام

اشکی بروی گونه  ، همو را که دیده ام

آن قامتی که به قد قامتی به پاست

وان سینه ای که در ان ذکر یا خداست

دستی به سوی اسمان ، اگر که نگیرم ، که گیردش ؟

وان حاجتی ، اگر نپذیرم ، که پاسخش ؟

اینک من و اجابت و دعوت به سوی خویش

اینک تو و تمایل برگشت سوی ما

دلدادگی که سر اغاز عاشقی ست

واکن تو گوش دل

اینک زمانه افشای راز ماست

اخر چگونه بگویم ، که از منی ؟

هیهات از آنکه  ندانی ، که با تو ام ؟

اری بگو ، نشانی من را که با تو داد ؟

شوق وصال مرا ، در دلت نشاند؟

آری بگو ، به اذن که اینجا تو امدی ؟

واگو ، کدام جذبه ، تو را سوی ما کشاند؟

عشق درون سینه تو ، کار نور ماست

امید وصل دوباره ، نوید ماست

آن پنجه ها ، که به در می زدی  ، که زد ؟

بگشوده در به شوق وصالت ، بگو که کرد ؟

دل تنگ من اگر که شدی ، کار عشق ماست

آری ، کلید این دل  تنگت ، بدست ماست

قبل از تو ، من به سویت توبه کرده ام

این میل توبه به قلبت نشانده ام

گفتم دوباره کسی در میان راه ، خواهد تو را ربود

با این ندا که مرو ، راه بسته است

گفتم دوباره ترس غریبی ز قهر ما

ترسانده  آن نگاه پریشان خسته را

گفتم دوباره ایه های قهر مرا ، باز خوانده ای

نا خوانده  آیه های مهر مرا ، قهر مانده ای

اخر کسی نگفته به تو عاشق تو ام ؟

نشنیده ای عزیز دلم ، خالق تو ام  ؟

آخر کسی نگفت ، تو را من برای خود

از خاک سرد و روح خودم ، آفریده ام ؟

ترسیده ای که نپذیرم ترا ؟ عجب

غفار توبه پذیرم ، چه جای تب

با این نوای عشق

با این اذان که همانا صدای ماست

گردان تو قبله مهرت به سوی ما

هر جا روی دوباره بیایی کنار ما

آغوش باز و تمنای صد وصال

قهری اگر که بوده ، کنون فصل عاشقی ست

ای خوب من بیا

تا در مسیر نور

دیدار های  روشن مهری ،  رقم زنیم

دیدار ما ، لب درگاه عاشقی