شعر : ما که رفتیم
تقدیم به آفتاب ، که بی چشم داشت می تابد
ما که رفتیم ، تو با خالی این خانه،چه میخواهی کرد؟
ما که رفتیم ، تو با این دل دیوانه ، چه می خواهی کرد؟
این دل سوخته در گرمگه سینه فسرد
ما که رفتیم،تو با سینه ویرانه ، چه میخواهی کرد ؟
این چه شمعی ست که پر سوزد و اشک افشاند
ما که رفتیم ، تو با ناله پروانه ، چه می خواهی کرد؟
شرم از این پنجره دارم ، که دلش پر ز نگاه
ما که رفتیم ، تو با پنجره بسته ، چه می خواهی کرد؟
ما که از غنچه گی گل ، به هواداری باغ
ما که رفتیم ، تو با این گل پژمرده ، چه می خواهی کرد؟
ما که چون اشک ، ز چشم دل تو افتادیم
ما که رفتیم ، تو با سیل خروشیده ، چه می خواهی کرد؟
چشم ما گر چه به ره بود ، به مقصد نرسید
ما که رفتیم ، تو با دیده آواره ، چه می خواهی کرد؟
خاطرم ، خانه بجز بر سر کوی تو نکرد
ما که رفتیم ، تو با خاطر آزرده ، چه می خواهی کرد؟
شب و این بغض فرو خورده و امید طلوع
ما که رفتیم ، تو با صبح غریبانه ، چه می خواهی کرد؟
دل سپردیم به ره ، دیده به باران بنشست
ما که رفتیم ، تو با حاصل این دیده ، چه می خواهی کرد؟
من به امید وصال تو ، ز من شستم دست
ما که رفتیم ، تو با این من بیگانه ، چه می خواهی کرد؟
در نهانخانه دل ، بذر وفای تو نشست
ما که رفتیم ، تو با این غم روییده ، چه می خواهی کرد؟
قسمت ما که بجز آه ، بر آیینه نبود
ما که رفتیم ، تو با تاری آیینه ، چه می خواهی کرد؟
طایر دیده ، به دام شب گیسوی تو شد
ما که رفتیم ، تو با صید به خون خفته ، چه می خواهی کرد؟
دست بر دامن ساقی زده ، پیمانه شدیم
ما که رفتیم ، تو با ساغر بی باده ، چه می خواهی کرد؟
مرغ این سینه ، هوای تو به سر داشت ، به منزل نرسید
ما که رفتیم ، تو با آخر افسانه ، چه می خواهی کرد؟